جدول جو
جدول جو

معنی سکه زنی - جستجوی لغت در جدول جو

سکه زنی
شغل و عمل سکه زن
تصویری از سکه زنی
تصویر سکه زنی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکه زن
تصویر سکه زن
کسی که پول فلزی سکه می زند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ زَ)
عمل سینه زن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو گِ رِ)
آنکه بر روی سکه نقش کند. رجوع به تذکره الملوک چ 2 صص 21- 22
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
تواضع. خضوع. (فرهنگ فارسی معین). فروتنی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترک علائق کردن و گسستن از دنیا:
ای شمس حق ّ تبریز دل پیش آفتابت
در کم زنی ّ مطلق از ذره کمتر آمد.
مولوی.
راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی
تا بخیال در بود پیری و پارساییت.
سعدی.
رندیی کو سبب کم زنی من باشد
به ز زهدی که شود موجب پندار مرا.
اوحدی.
چون تواضع نکنم و کم زنی ننمایم. (افلاکی). امروز راهبی قصد کم زنی ما کرد تا، آن مسکنت از ما برباید... در کمی و کم زنی ما غالب شدیم چه آن تواضع و کم زنی و مسکنت از میراث حضرت محمدیان است. (افلاکی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سِکْ کَ / کِ کَ)
عمل سکه کردن و سکه زدن: استادان سکه کن هرروز بشغل سکه کنی اشتغال مینمایند. (تذکره الملوک چ 2 ص 22)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
فلزی را بصورت مسکوک درآوردن. (فرهنگ فارسی معین) :
زدند سکه پس آنگه بدولت دارا
بسی گرفت ازو دهر زیب و زینت و فر.
ناصرخسرو.
که از پولادکاری خصم خونریز
درم را سکه زد بر نام پرویز.
نظامی.
چندین هزار سکۀ پیغمبری زدند
اول بنام آدم و خاتم بمصطفی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ زَ)
لاف زنی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ سُ)
دهی است از دهستان دیربخش خورموج شهرستان بوشهر که در 108000گزی جنوب خاور خورموج و جنوب کوه نمک واقع شده است. هوای آن گرم و سکنۀ آن 306 تن است. آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو کَ دَ / دِ)
ضرابی و کسی که پول رایج را سکه میکند. سکه زننده. ضراب. (ناظم الاطباء) :
من سکه زنم بقالبی خوب
او نیز زند ولیک مقلوب.
نظامی.
مشارالیه باید که متوجه باشد که ضرابهای سکه زن بدستور مقرر در اشرفی و عباسی سکه کاری نمایند. (تذکره الملوک چ 2 ص 33)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قمه زنی
تصویر قمه زنی
نادرست نویسی غمه زنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه زنی
تصویر سینه زنی
عمل سینه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکه زدن
تصویر سکه زدن
دانگ زدن فلزی را به صورت مسکوک در آوردن ضرب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم زنی
تصویر کم زنی
تواضع، خضوع: (امروز را هی قصد کم زنی ما را کردی ولی در کم و کم زنی غالب شدیم چه آن تواضع و کم زنی و مسکنت از میراث حضرت محمد یانست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز زنی
تصویر ساز زنی
نوازندگی مطربی، تار زنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکه زدن
تصویر سکه زدن
((~. زَ دَ))
پول فلزی درست کردن
فرهنگ فارسی معین
ضرب کردن، رونق بخشیدن، پررونق کردن، کارشایان کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تعزیت، سوگواری، عزاداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دسته ای از دسته های عاشورا، مقابل سینه زن، که دو چوب یا دو
فرهنگ گویش مازندرانی
زندگی نابسامان و بسیار آشفته
فرهنگ گویش مازندرانی
نمد مالی
فرهنگ گویش مازندرانی
هلهله کننده، کف زننده، شادی کنان
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی شکار شبانه که نور چراغ اصلی ترین تمهید آن است
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در شکار خوک مأمور است و سگان را در بیرون راندن خوک
فرهنگ گویش مازندرانی